۲۰جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام
۲۰جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیهالسلام
*در زندگى حسینبنعلى علیهالسّلام، یک نقطهى برجسته، مثل قلهاى که همهى دامنهها را تحتالشعاع خود قرار مىدهد، وجود دارد و آن عاشورا است. ۱۳۷۱/۱۱/۰۶
*تحقیقاً یکى از مهمترین امتیازات جامعه شیعه بر دیگر جوامع مسلمان، این است که جامعه شیعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*یکى از بزرگترین نعمتها، نعمت خاطره و یاد حسینبنعلى علیهالسّلام، یعنى نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا براى جامعه شیعىِ ماست. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*قدر مجالس عزادارى را بدانند، از این مجالس استفاده کنند و روحاً و قلباً این مجالس را وسیلهاى براى ایجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محکمتر میان خودشان و حسینبنعلى علیهالسّلام، خاندان پیغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*در ماه محرم، معارف حسینى و معارف علوى را که همان معارف قرآنى و اسلامى اصیل و صحیح است براى مردم بیان کنید. ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
*اگر براى ذکر مصیبت، کتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمى» را باز کنیدو از رو بخوانید، براى مستمع گریهآور است و همان عواطفِ جوشان را بهوجود مىآورد. چه لزومى دارد که ما به خیال خودمان، براى مجلسآرایى کارى کنیم که اصل مجلس عزا از فلسفه واقعىاش دور بماند؟! ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*وقتى شعر را میخوانیم، به فکر باشیم که از این شعر ما ایمان مخاطبان ما زیاد شود. پس، هر شعرى را نمیخوانیم؛ هرجور خواندنى را انتخاب نمیکنیم؛ جورى میخوانیم که لفظ و معنا و آهنگ، مجموعاً اثرگذار باشد. در چه؟ در افزایش ایمان مخاطب. ۱۳۸۶/۰۴/۱۴
*برخى کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک مىکند. یکى از آن کارها، همین عزاداریهاى سنّتى است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین مىشود. اینکه امام فرمودند «عزادارى سنّتى بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزادارى نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دستههاى عزادارى به راه انداختن، از امورى است که عواطف عمومى را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش مىکند و بسیار خوب است. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*من حقیقتاً هر چه فکر کردم، دیدم نمىتوانم این مطلب - قمهزدن - را که قطعاً یک خلاف و یک بدعت است، به اطّلاع مردم عزیزمان نرسانم. این کار را نکنند. بنده راضى نیستم. اگر کسى تظاهر به این معنا کند که بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضىام. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*لازم است از همه برادران و خواهرانى که در سراسر کشور، در ایّام عزادارى، با اقامه عزا و به راه انداختن مراسم عزادارى، بخصوص با اقامه نماز جماعت در ظهر عاشورا و با عرض ارادت به خاندان پیامبر، این روزها را بزرگ داشتند سپاسگزارى کنم. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
*هیچ وقت نباید امت اسلامى و جامعهى اسلامى ماجراى عاشورا را به عنوان یک درس، به عنوان یک عبرت، به عنوان یک پرچم هدایت از نظر دور بدارد. قطعاً اسلام، زندهى به عاشورا و به حسینبنعلى (علیهالسّلام) است. ۱۳۹۱/۰۹/۰۱
*اگر کسانى براى حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آنجا که باید حق بگویند، نگویند، چون جانشان به خطر مىافتد، یا براى مقامشان یا براى شغلشان یا براى پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، آن وقت حسینبنعلىها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
*اگر فداکارى بزرگ حسینبنعلى علیهالسلام نمىبود که این فداکارى، وجدان تاریخ را به کلى متوجه و بیدار کرد در همان قرن اول یا نیمهى قرن دوم هجرى، بساط اسلام به کلى برچیده مىشد. ۱۳۷۲/۰۳/۲۶
*کار امام حسین علیهالصّلاه والسّلام در کربلا، با کار جدّ مطهرش حضرت محمد بن عبداللَّه صلىاللَّهعلیهوآلهوسلم در بعثت، قابل تشبیه و مقایسه است. قضیه این است. همان طور که پیغمبر در آن جا، یک تنه با یک دنیا مواجه شد، امام حسین هم در ماجراى کربلا، یک تنه با یک دنیا مواجه بود. ۱۳۷۵/۰۹/۲۴
*عبرت آن است که انسان نگاه کند و ببیند چطور شد حسینبنعلى علیهالسّلام - همان کودکى که جلوِ چشم مردم، آن همه موردِ تجلیلِ پیغمبر بود و پیغمبر دربارهى او فرموده بود: «سیّد شباب اهل الجنه»؛ سرور جوانان بهشت - بعد از گذشت نیم قرن از زمان پیغمبر، با آن وضعِ فجیع کشته شد؟! ۱۳۷۳/۱۰/۱۵
*امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهى از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منى و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان- حضرت بیانات عجیبى دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است- بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصهى کربلا و میدان کربلا، باید شناخت. ۱۳۸۸/۰۵/۰۵
*عاشورا پیامها و درسهایى دارد. عاشورا درس مىدهد که براى حفظ دین، باید فداکارى کرد. درس مىدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس مىدهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم در یک صف قرار مىگیرند. ۱۳۷۱/۰۴/۲۲
*درس عاشورا، درس فداکارى و دیندارى و شجاعت و مواسات و درس قیام للَّه و درس محبّت و عشق است. یکى از درسهاى عاشورا، همین انقلاب عظیم و کبیرى است که شما ملت ایران پشت سر حسین زمان و فرزند ابىعبداللَّه الحسین علیهالسّلام انجام دادید. خود این، یکى از درسهاى عاشورا بود. ۱۳۷۷/۰۲/۱۸
*امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهى که در آن، خون بر شمشیر پیروز مىشود، مطرح نمود و به برکت محرّم، با همین تحلیل و منطق، خون را بر شمشیر پیروز کرد. این، یک نمونه از جلوههاى نعمت ماه محرّم و مجالس ذکر و یاد امام حسین علیهالسّلام است که شما دیدید. ۱۳۷۳/۰۳/۱۷
*درس حسینبنعلى علیهالصّلاةوالسّلام به امّت اسلامى این است که براى حقّ، براى عدل، براى اقامهى عدل، براى مقابلهى با ظلم، باید همیشه آماده بود و باید موجودى خود را به میدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقیاس، کار من و شما نیست؛ امّا در سطوحى که با وضعیّت ما، با خُلقیّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ باید یاد بگیریم. ۱۳۹۲/۰۳/۲۲
*پروردگارا! تو را به حسین و زینب علیهماالسّلام قسم مىدهیم که ما را جزو دوستان و یاران و دنبالهروان آنان قرار بده.
*پروردگارا! حیات و زندگى ما را زندگى حسینى و مرگ ما را مرگ حسینى قرار بده.
*پروردگارا! امام بزرگوار ما را که به این راه هدایتمان کرد، با شهداى کربلا محشور کن. شهداى عزیز ما را با شهداى کربلا محشور کن. ۱۳۷۴/۰۳/۱۹
روزشمار رویدادهای دهه اول محرم
روز دوم
1. امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد. 1 عالم بزرگوار «سید بن طاووس» نقل کرده است که: امام علیه السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است. 2
2. در این روز «حر بن یزید ریاحی» ضمن نامهای «عبیدالله بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود. 3
3. در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامهای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه - که مورد اعتماد حضرت بودند - را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به «قیس بن مسهر» دادند تا عازم کوفه شود. 4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
«اللهم اجعل لنا ولشیعتنا عندک منزلا کریما واجمع بیننا وبینهم فی مستقر من رحمتک، انک علی کل شیی ء قدیر؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.» 5
روز سوم
1. «عمر بن سعد» یک روز پس از ورود امام علیه السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد. 6
2. امام حسین علیه السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند. 7
3. در این روز «عمر بن سعد» مردی بنام «کثیر بن عبدالله» - که مرد گستاخی بود - را نزد امام علیه السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبدالله به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلا چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، «ابو ثمامه صیداوی» (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه السلام بود. همین که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه السلام برو. گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت کاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟ حضرت در جواب فرمود:
«مردم کوفه مرا دعوت کرده اند و پیمان بسته اند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمی گردم….» 8
روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند. 9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.
روز پنجم
1. در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام «شبث بن ربعی» 10را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد. 11
2. عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس» بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند. 12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه» خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. 13
روز ششم
1. در این روز عبیدالله بن زیاد نامهای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کردهام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند.
2. در این روز «حبیب بن مظاهر اسدی» به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفهای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آوردهام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت میکنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مینمایم….
در این هنگام مردی از بنی اسد که او را «عبدالله بن بشیر» مینامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت میکنم و سپس رجزی حماسی خواند:
قد علم القوم اذ تواکلوا // و احجم الفرسان تثاقلوا
انی شجاع بطل مقاتل // کاننی لیث عرین باسل
«حقیقتا این گروه آگاهند - در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، - که من [رزمنده ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشهام.»
سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر میرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام «ازرق» را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه السلام فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله» 14
روز هفتم
1. در روز هفتم محرم عبید الله بن زیاد ضمن نامهای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیا ن خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد. 15
عمر بن سعد نیز بدون فاصله «عمرو بن حجاج» را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه السلام و یارانش به آب شدند.
2. در این روز مردی به نام «عبدالله بن حصین ازدی» - که از قبیله «بجیله» بود - فریاد برآورد:ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطرهای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی!
امام علیه السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.
حمید بن مسلم میگوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب میآشامید تا شکمش بالا میآمد و آن را بالا میآورد و باز فریاد میزد: العطش! باز آب میخورد، ولی سیراب نمیشد. چنین بود تا به هلاکت رسید. 16
روز هشتم
1. «خوارزمی» در مقتل الحسین و «خیابانی» در وقایع الایام نوشته اند که در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه السلام کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیدالله بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکند و آب بدست میآورد. به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود. 17
2. در این روز «یزید بن حصین همدانی» از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت:ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنان مضایقه میکنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت:ای همدانی! من میدانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش میسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که میدانم کیفر این کار، آتش است؟ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبینم که بتوانم از آن گذشت کنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. 18
3. امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام «عمرو بن قرظة» را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود «عباس» و فرزندش «علی اکبر» را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش «حفص» و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام که فرمود: آیا میخواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: میترسم خانهام را خراب کنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناکم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمیگردد، از جای برخاست در حالی که میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من میدانم که از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است. 19
4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه السلام را رها کنند؛ چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمی گردم یا به مملکت دیگری میروم. عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، «شمر بن ذی الجوشن» سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند. 20
روز نهم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیدالله داشت از «نخیله» - که لشکرگاه و پادگان کوفه بود - با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را برای عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای. به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی…. 21
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نامهای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشانام البنین علیها السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله برایتان امان گرفتهام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! 22
3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه السلام فرمود:ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. 23
حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ «عمرو بن حجاج» گفت: سبحان الله! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی میکردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیدالله میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت. 24
چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به «محمد بن بشیر حضرمی» یکی از یاران امام حسین علیه السلام خبر دادند که فرزندت در سرحد ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو میکنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم.
امام علیه السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند. 25
2. امام حسین علیه السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس «قاسم بن الحسن» به امام علیه السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد:ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرینتر است. امام علیه السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبدالله (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمهها هم حمله میکنند؟ امام علیه السلام به ماجرای شهادت عبدالله اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند. 26
3. امام علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمهها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه السلام بسیار سودمند بود. 27
4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند «امالی» نوشته است: شب عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست. 28
روز عاشورا
و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه توزی که رحم و مروت را از ازل نیاموخته اند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته ایم، از برخوردهای جلادانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه السلام.
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری میکردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت میداد… و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و…
تا به قتلت عدو شتاب گرفت // چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدست به زمین // آسمان ز اشک آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند // همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید // موج خون ز چشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم // که زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر // گه سکینه گهی رباب گرفت
شست زینب ز اشک جسمت را // بلکه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام // زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بی حساب تنت // خم شد و بوسه بی حساب گرفت 29
پی نوشت:
1) الامام الحسین و اصحابه، ص 194؛ البدء والتاریخ، ج 6، ص 10.
2) اللهوف، ص 35.
3) کشف الغمة، ج 2، ص 47.
4) مقتل الحسین مقرم، ص 184.
5) بحارالانوار، ج 44، ص 381.
6) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 84.
7) مستدرک الوسایل، ج 14، ص 61؛ مجمع البحرین، ج 5، ص 461.
8) تاریخ طبری، ج 5، ص 410.
9) بحارالانوار، ج 44، ص 386.
10) او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذن فردی بنام «سجاح» که ادعای نبوت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفین بر علیه امام علی علیه السلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود.
11) عوالم العلوم، ج 17، ص 237.
12) مقتل الحسین (مقرم) ، ص 199.
13) همان.
14) بحارالانوار، ج 44ص 386.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 180.
16) ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 86.
17) وقایع الایام، ج 5، ص 27؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 244.
18) کشف الغمة، ج 2، ص 47.
19) بحارالانوار، ج 44، ص 388.
20) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 82.
21) همان، ج 2، ص 89.
22) انساب الاشراف، ج 3، ص 184.
23) الملهوف، ص 38.
24) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 91.
25) الملهوف، ص 39.
26) نفس المهموم، ص 230.
27) الامام الحسین و اصحابه، ص 257.
28) امالی شیخ صدوق، مجلس 30.
29) شعر از غلامرضا سازگار.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره51.
خونبهای حسین
خونبهای حسین
تا خدایی كند خدای حسین
دیده خون گرید از برای حسین
ریخت خونش به خاك، اما نیست
جز خدا هیچ، خونبهای حسین
بود بر حق و كشته شد ناحق
جز حقیقت نبود رای حسین
بند بندم كند زسوز درون
همچو نی ناله، در عزای حسین
گر دهد دست، میكنم عمری
سرمهی چشم، خاك پای حسین
بهتر آن است در هماهنگی
همه باشیم هم صدای حسین
كرد ویران، بنای ظلم و ستم
كه همین بود مدّعای حسین
هر كجا نام نامیش ببرند
با صفا گردد از صفای حسین
چون حسین(ع) از برای عالم بود
همه عالم بود برای حسین
كرد چون جان فدای اهل جهان
جان اهل جهان فدای حسین
هم رضایش بود رضای خدا
هم رضای خدا رضای حسین
هستم از شور عشق، تا هستم
سرخوش از ساغر ولای حسین
در حقیقت فنا نمیگردد
عشقبازی كه شد فنای حسین
به چه كار آیدت طبیب و بخواه
چارهی درد از دوای حسین
نشود مبتلا به غم هرگز
هر دلی گشت مبتلای حسین
برو ای دردمند چون «حدّاد»
به شفا خانهی شفای حسین
عباس «حداد» كاشاني - چهارده سفينه نور صفحه 188
چرا عزاداری؟
اهداف و آثار عزاداری برای اهل بیت -علیهم السلام-
در بیان اهداف عزاداری باید گفت اگر در میان شیعیان عزاداری یك سنت رایج شده است انگیزههای گوناگونی دارد كه به طور اختصار عبارت است از:
1. شناساندن مقام پیشوایان بزرگ اسلام كه سراسر زندگی آنان برای جامعه اسلامی الگو و سرمشق است خواه در مبارزه با طاغوتیان یا مسایل اخلاقی و روحی و…؛
2. افزایش عشق و محبت اهلبیت كه پاداش رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ است؛
3. كمالخواهی و فضیلتطلبی؛
4. دعوت به دین و آگاه شدن از حقایق آن و فراخوانی مردم به صلاح و اصلاح و دوری از انحراف و فساد؛
5. حقانیت نهضت حسینی بر ضد طاغوتیان و آشنا كردن مردم با ویژگیهای قیام امام حسین ـ علیه السّلام ـ؛
6. اطعام عدهای از گرسنگان در پرتو مجالس عزا كه از دستورات مؤكد قرآن و اسلام است؛
7. یاد مصیبت اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ كه موجب آسان شدن مصایب و سختیهای دوستداران آنان است؛
8. همدردی با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ و سایر ائمه ـ علیهم السّلام ـ؛
9. فراموش نشدن خاطره عاشورا؛ چرا كه اگر این عزاداریها نبود نسلهای آینده نمیدانستند امام حسین را یزید كشته است.
10. افشاگری جنایات ستمگران بویژه بنیامیه و بنیعباس؛
11. رشد فضایل و كرامتهای انسانی و الهی و پروش روحیه شهادت طلبی؛ هر قطره اشك كلامی است كه شهادت را چون پیامی به مردم ابلاغ میكند و گریه نشانه آن است كه فاجعهای روی داده و ظلمی صورت گرفته است. عزاداری نه یك روز، نه ده روز، نه یك ماه بلكه در تمام سال برای این است كه ملتی كه در شهادت زندگی میكند باید عزادار باشد و در مجالس عزا با بیان فلسفه شهادت و با یادآوری از شهیدانش، روحیه شهادتطلبی را همچنان تازه نگه دارد. بیشك به خاطر نشر فلسفه شهادت و ایثار و كرامتهای انسانی است كه به بهانه مرگ برادر، عمو، دایی و… جلسه برگزار میكند و یكباره به كربلا گریز میزند و از حسین سخن میگوید.
12. زنده نگه داشتن اسلام با استفاده از ابزار عزاداری. عزاداری اسلام را زنده كرد و اگر امام حسین قیام نمیكرد اثری از اسلام باقی نمیماند. اساس شكلگیری انقلاب اسلامی نیز نهضت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است. امام خمینی درباره تجدید و تكرار عزاداریها میفرمایند: «… اصلاً نمیفهمند مكتب سیدالشهدا چه بوده و نمیدانند این منبرها، گریهها سینهزنیها حدود 1400 سال است كه ما و مكتب را حفظ كرده و تا حالا اسلام را آورده، این عده از جوانها اینطور نیست كه سوءنیت داشته باشند؛ آنها خیال میكنند كه ما باید حرف روز بزنیم. حرف سیدالشهدا حرف روز، و همیشه حرف روز است؛ اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است و دست ما داده است و سیدالشهدا را این گریهها و مكتب وی را این مصیبتها و داد و قالها و این سینهزنیها و این دستجات حفظ كرده است. اگر فقط مقدسی بوده و توی اتاق و توی خانه مینشست و برای خودش هی زیارت عاشورا میخواند و تسبیح میگرداند چیزی نمانده بود… همینهاست كه این نهضت را پیش برده، اگر سیدالشهدا نبود این نهضت را كسی پیش نمیبرد».[1]
بنابراین عزاداری حسین بن علی یك حركت است، یك موج است، یك مبارزه اجتماعی است.[2] عزاداریها سبب میشود كه شور و عاطفه از شعور و شناخت برخوردار گردد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگهدارد و مكتب عاشورا به عنوان یك فكر سازنده و حادثه الهامبخش، همواره تأثیر خود را حفظ كند. عزاداری احیای خط خون و شهادت و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است… هم بر مظلومیت امام گریه میشود و هم در سایه آن، هدف امام حسین ـ علیه السّلام ـ از نهضت و حركت، شناخته میشود، روضههای خانگی و دستههای عزاداری و هیأتهای زنجیرزنی، پوشیدن لباس مشكی و پرچم به دست گرفتن و شربت و آب دادن و تلاش در برپایی مجالس و نوحهخوانی و سینهزنی و… هر یك به نوعی سربازگیری جبهه حسینی است و این پیوند قلبی را عمق و غنا میبخشد.[3]
این موارد، انگیزههای برگزاری مجالس سوگواری و عزاداری است و آنچه در این میان وجود ندارد گریه ضعف و ذلت است.
——————————————————————————–
[1] . قیام عاشورا در كلام و پیام امام،ص 16.
[2] . نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر، مرتضی مطهری، ص 89.
[3] . فرهنگ عاشورا، ص 314.